وعدهٔ این چرخ همه باد بود


وعده رطب کرد و فرستاد تود

باد شمر کار جهان را که نیست


تار جهان را بجز از باد پود

دانا داند که ندارد به طبع


آتش او جز که ز بیداد دود

زود بیفگن ز دلت بند آز


تا شوی از بندگی آزاد زود

جان تو مایه است و تنت سود کرد


سود به مایه همی آباد بود

مایه نگه دار به دین و مخور


انده این سود مپرساد سود

بس که نوشتی و نویساد از آنچ


نیز چنین کس منویساد سود